ارزوی بزرگ قسمت 19
بعد یه صحنه ی عجیب دیدم.دیدم که تمام شرکت کننده ها و کسایی که قرار بود برنامه رو اجرا کنن یه لحظه زل زدن به ما و
بعد دوباره به حالت عادی برگشتن.
من:ادام چیشد؟
ادام:هیچی عزیزم.فقط محض اطلاع باید بگم که میون خواننده ها و بازیگرا یه رقابت سر بهترین لباس هست و ما همشون رو
خاک کردیم!
من:خب که چی؟
ادام:خب اینکه ما برنده ی خوشتیب ترین زوج امریکا هستیم!
من:چچچچیییی؟
ادام:بیخیال بیا بشینیم.
من:باشه.
نشستیم و مراسم شروع شد.2 ساعت بعد سرم شروع کرد به گیج رفتن...
من:ادام میشه بریم؟
ادام:چرا؟
من:حالم اصلا خوب نیست!
ادام:چرا؟
من:نمیدونم!
ادام:باشه.
رفتیم خونه ودراز کشیدم و ادام هم شب رو بامن خوابید...
پس فردا عروسی منو ادام بود البته من عقبش انداخته بودمش...
پس فردا
من:یاسمین من توی این لباس خوبم؟!
یاسمین:عالی عالی...
سابرینا:خیلی خوشگل شدی!
من:ممنون بچه ها.راستی هدیه کجاست؟
سابرینا:نمیدونم از روز گرمی به این ور ندیدمش!
یاسمین:من هم همینطور...
من:پس کجاست؟
یاسمین:ولش کن امروز عروسی توئه چرا فکر بقیه ای؟
من:نمیدونم؟!
سابرینا:خب سارا تو کاملا حاضری.اماده ای که بری؟
من:استرس دارم...
یاسمین:درکت میکنم.
دستامو سابرینا و یاسمین گرفتن و رفتیم سوار ماشین شدیم تا بریم کلیسا.تا برسیم کلیسا از شدت استرس رنگم سفید شده بود...
سابرینا:سارا چی شده؟
من:هیچ.
یاسمین:نگران نباش.
من:نیستم!
زمانش رسیده بود تا من با ساقدوش هام برم پیش ادام...از استرس داشتم میمردم...با یاسمین و سابرینا که ساقدوش های من بودن اروم اروم میرفتیم به طرف محراب...نمیدونم فقط چرا هدیه نیومد؟
عاقد:خانم سارا درخشانی ایا شما حاضرید با اقای ادام لمبرت ازدواج کنید؟
من:بل..بله.
عاقد:اقای ادام لمبرت ایا شما حاضرید با خانم سارا درخشانی ازدواج کنید؟
ادام:با دل و جون.
عاقد:من شما رو زن و شوهر اعلام میکنم.اقای داماد شما میتونید عروس رو ببوسید...
ادام تورسرم رو کنار زد و در گوشم گفت دوستت دارم و بوسم کرد...همه گل ها رو روی سرمون ریختن و دست زدن...
عصر.فرودگاه.
من:خداحافظ بچه ها دلم براتون تنگ میشه...
ادام:خداحافظ.
منو ادام قرار بود ماه عسل رو بریم پاریس.ولی من اونروز باز هدیه رو ندیدم.
سوار هواپیما شدیم...هواپیما حرکت کرد...
من:ادام راستی چرا هدیه نیومد؟
ادام:نمیدونم!
من:عجیبه.من براش نگرانم.
ادام:عزیزم فعلا ولش کن الان فقط منو تو هستیم...