هرسه بااحتیاط واردیه ساختمون شدن...کریس:آزمایشگاه پشت این سنگره ولی اون مسلسل لعنتی اون بالاسوبایدخیلی مراقب باشیم....
لیان:خب حواسشوپرت میکنیم...کریس:فایده نداره بوی خون همشونوکشونده این طرف...من:بالاخره که مجبوریم بریم پشت اون خرابه هاسنگرمیگیریم..... هرسه حرکت کردیم تیربارشروع به شلیک کرد...
لیان دویدجلودراین لحظه کروزه یقه لیانوگرفتومیخواست بزنتش...کریس ازپشت زدش....ماروبه رگبارگرفته بودن....صدای مهیبی میومداون صدای اره برقی بودکه رفمون میومد...
من خیلی ترسیده بودم....کریس:هی آندرابرواونطرف...من دویدم یه طرف دیگه....لیان باکروزه درگیربود....کروزه لیانوزمین زدومیخواست خنجرشوفروکنه توگردنش...من به خنجرش شلیک کردم باهم درگرشدیم....
راین فرصت کریس نارنجکی پرتاب کردوتیرباروخلاص رد....صدای شلیک خوابید....اون اره برقی بطرف مامیومد...منوکریس باکروزه درگیربویم...
سرعت زیادی داشت...لیان بزوراون اره برقیوشکوندواون غول بیشاخودموازبین برد.....کروزه بامشتی منوکنارزدوبامشت دیگه کریسو...دستشوروسرکریس گذاشت...
کریس بلندشد...من کنارش رفتم...بطرفم برگشت باچشمای قرمزوآتشین...دستاشودورگلوم گذاشتومنوبلندکرد...من:کریس این منم اندرا....لیان ازدوردویدویه مشت به صورتش زدومنوکشیدکنار....لیان:آندراازاون دورشو....
کروزه:خوبه این سرتونوگرم میکنه من کارای مهمتری دارم....کروزه رفت..کریس ازخودبیخودبود....
بامشتی لیانوپرت کردعقب...من لیانوبلندکردم اون روسرمون بود...لیانوهل دادومنوگرفت...میخواست گردنموگازبگیره که....لیان یه آمپول بهش زدومنوکشیدعقب...
کریس کمی سرشوگرفتوروی زمین زانوزد...بعدسرشوتکون دادوگفت:آهههه لیان اون منوبه کارگرفته بود...لعنتی....لیان اونوبلندکردوگفت بایدعجله کنیم....
مامسیری که کروزه میرفتودنبال کردیم چون ردیاب لیان عالی کارمیکرد....احساس بدی داشتم احساس اینکه راه برگشتی نداریم....وارداتاقی شدیم...من:من حس بدی دارم....
_ولی من حس خوبی دارم...لیان:سدلر...توهنوززنده ای؟...سدلر:خب میبینم به اینجارسیدین..ولی اینجاآخرکاره بچه ها....کریس آهسته گفت:آندراتوبروودستگاهوپیداکن....مااینجاخورده حساب داریم....