کابوس ـقسمت2
پس از1 ساعت به فرودگاه رسیدیم .خوانواده های بسیاری در فرودگاه با چشمانی خیس از اشک در حال بدرقه فرزندان و خانواده هایشان بودند.غم در چشمان همه موج میزد.نیم ساعت به پرواز مانده بود ومن نظاره گر چشمان پر از اندوه مادران وپدرانی بودم که سعی داشتند با لبخند زدن غم نفهته بر روی صورتشان را از فرزندشان پنهان کنند.صدای موسیقی تلفن همراهم مرا از درون افکارخود بیرون کشید.شماره ی مادرم بود.
-:بله
ـ: خواستم دوباره صداتو بشنوم خوب منم مادرم. هیچ مادری طاقت دوری از فرزندش رو نداره.
-:باشه مامان گلم .من دیگه باید برم خداحافظ.
شنیدن صدای مادرم غمی شدید در قلبم به راه انداخت.چمدانم را تحویل دادم وپس از گرفتن بلیط ...
...........................................................................................................................
ساعت بعد من وسارا روبروی اکادمی کروس ایستاده بودیم .عمارتی عظیم با چند پله ی سنگی ساختمان بازمین فاصله ی زیادی داشت.
دو طرف درب را 2ستون بزرگ احاطه کرده بود .رنگ ساختمان خاکستری مایل به سیاه بود.ساختمان به طرزی مدرن وشیک ساخته شده بود.اما در شب هر موجودی را میترساند.
وارد مدرسه شدیم .ساختمان به طرز عجیبی ساکت بود.از روی نقشه هایی که روی درب نصب شده بود دفتر مدیر را پیدا کردیم وپس از انجام اقدامات لازم وگرفتن کلید اتاق شماره 2 از خوابگاه راهی اتاق شماره 2 شدیم .ساختمان خوابگاه تقریبا به ساختمان مدرسه چسبیده بود.
.......................................................................
اتاق شماره 2 اتاقی بزرگ با 6 تخت بود.4 تخت اول مطعلق به سال اولی ها و 2 تا ی دیگه مطعلق به دومی ها بود.پس از جابه جایی وسایل ازخستگی زیاد خوابم برد.
وقتی از خواب بیدارشدم تقریبا غروب بود .ودوستانم انیا وملینا رسیده بودند.ان ها دو قلو بودند با پوستی سفید وموهای بلوند .انها انقدر شبیه به هم بودند که اگر مدل موهای یکسانی داشتند هیچ کس قادر به تشیخص ان ها نبود.
بلند گوی خوابگاه:همه ی کلاس دومی ها تا یک ساعت دیگر در سالن شماره 7 جمع بشن
الینا وجولیا(کلاس دومی های هم اتاقی ما)تا ساعت بعد در طلاطم بودند .بالاخره وقتی حاضر شدند با دیدن انها فکر کردام در حال رفتن به مهمانی هستند.انها خود را اراسته بودند .درحالی راهی رفتن شدند که سعی میکردند خون سردی خود را حفظ کنند.
سردرد شدید امانم را برید و به تخت خواب رفتم . با صدای در از خواب بیدار شدم .وقتی سربلند کردام از انچه دراستانه ی در دیدم جیغ بلندی کشیدم و......