loading...
دنیای داستانها
آخرین ارسال های انجمن
elmira بازدید : 215 دوشنبه 06 آذر 1391 نظرات (7)

 راستش نمیدونم یه حسی دارم هر وقت میبینمش قلبم تند تند میزنه دست و پامو گم میکنم و نمیدونم چجوری توصیفش کنم یه حس عجیبه ینی این عشقه؟؟ینی من عاشقم ادام شدم؟؟نه نمیشه اون اون دوس پسر خواهرمه نمیدونم چجوری میشه اما من خیلی دوسش دارم بی اون نمیتونم....

زیـــــــــــنـــــــگــــــــــ (اه تمام افکارمو بهم ریخت)

درو باز میکنم وای ادامه بازم قلبم تند تند میزنه

من:سلام ادام

ادام:سلام

من:اومدی پیش محیا؟

ادام:اوهوم

من:اون خونه نیس میتونی منتظر بمونی اون زود میاد

ادام:باشه

من:بیا بشین

ادام روی مبل میشینه منم کنارش.......نفهمیدم یهو چی شد که...

 

ادام:دیگه نمیتونم جلوی این عشقمو بگیرم من دارم دیوونه میشم بگو که توهم همین حسو داری

من با بغض:نه نه

ادام:بگو که داری نترس

من با گریه:ترس چی؟؟؟من ندارم

ادام:بگو

من با گریه:دارم اره دارم ولی نمیشه تو دوس پسر خواهرمی من نمیتونم تحمل کنم خواهرمو ناراحت ببینم من بهش خیانت نمیکنم نه

محیا زنگ میزنه

من:درو باز کن من میرم بالا

میدوئم بالا ادامم درو باز میکنه

تو اتاقم

اخه چرا چیشد که اینشد دیگه هیچی نمیخوام باید بمیرم من عاشق عشق خواهرم شدم این وحشتناکه

_____________

محیا:سلام عزیزم

ادام:سلام گلم

محیا:ناراحت بنظر میرسی

__________

خودمو هرگز نمیبخشم هرگز این خیانته خیانت محض به کی به خواهری که تمام این مدت منو دوس داشت با من بود. دیگه افسرده تر از این نمیتونم باشم

حالا باید چیکار کنم؟اصلا چیکار میتونم بکنم؟؟

 

 

____________

ادام:نه ناراحت نیستم

محیا:الی کوش؟

ادام:بالاس
محیا:بذار برام ببینم چیکار میکنه

ادام:اااا...نه...چیزه

___________

دیگه بسه من نباید این ریختی بمونم من اونو فراموش میکنم و هیچ خیانتی هم درکار نیس اینجوری عذاب وجدانم نمیگیرم

لباسامو عوض میکنم ارایش میکنم و لبخند میزنم و میرم پایین

__________

ادام:نه نه چیز.....بمو.....

من:سلام اجی جونم

محیا:سلام گلم

من:خوب چه خبر؟

محیا:هیچی

ادام:محیا بیا بریم بیرون

محیا:اما من تازه رسیدم

ادام:بیا بریم وللش

دست محیا رو میکشه و میبرت بیرون در محکم بسته میشم بغضم میترکه دیگه نمیتونم کنترل کنم میفتم روی مبل و گریه میکنم تو خونه هیچ صدایی نمیاد هیچ صدایی فقط صدای گریه ی من خونه رو پر کرده...

جاس زنگ میزنه

من:الو؟

جاس:زنگ زدم ببینم نیاز نیس من بیام اونجا

من:نه جاس همه چی تموم شد

جاس:خوبی؟گریه کردی؟المیرا المیرا

تلفونو قطع میکنم

 

تا حالا همچین حسی نداشتم این عشقه همونی که تو فیلما همه رو دیوونه میکه

باورم نمیشه که منم دیوونه کرده باشه وای چرا تو این مدت کم اینجوری عاشقش شدم ،حالا باید چیکار کنم؟؟؟

میرم توی حموم وانو پر از اب میکنم میشینم توش گریه میکنم و به اتفاقاتی که 

تا حالا برام افتاده فک میکنم زندگی برام تموم شده دیگه همه چی خیلی بی معناس این خونه،اون لبخندایی که همیشه رو صورتم بود دیگه رفتن و بر نمیگردن

چشامو میبندم و میرم توی اب یاد بچگیام میفتم یه بار داشتم تو رودخونه غرق میشدم محیا اومد نجاتم داد با به یاد اوردن این بیشتر مطمئن شدم که میخوام این کارو کنم

(بچگیام):

 

دیگه نمیتونم نفس بکشم

طبقه ی پایین...

پشت در

جاس:المیرا،المیــــــــــــــــــــــــــــــرا

 

ادامه دارد......

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط پریسا در تاریخ 1391/09/10 و 1:38 دقیقه ارسال شده است

خودکشی تو وان وحشتناکه
راه های دیگه ای هم هست برا خودکشی ولی برا تو نیست
خودکشی نکن

این نظر توسط Panpan در تاریخ 1391/09/06 و 23:41 دقیقه ارسال شده است

هه هه آره همون دختري تنهاي تنها كه آخرش آدام شوهر خودم شدشکلک
خيلي داستان باحالي بودشکلک
پاسخ : اره! همونی که براش یه پسر زاییدی! همونی که من توش مردم!

این نظر توسط آوا در تاریخ 1391/09/06 و 22:18 دقیقه ارسال شده است

از داستانت خوشم اومد! یاده داستان دختری تنهای تنها افتادم!شکلک
عاشق نشو ! فراموش کن! خیلی بد میشه! شکلک من که ته اش مردم!شکلک

این نظر توسط Panpan در تاریخ 1391/09/06 و 20:46 دقیقه ارسال شده است

وايييييي بپا نميري دخترشکلک

این نظر توسط زينب در تاریخ 1391/09/06 و 17:39 دقیقه ارسال شده است

قربون دستت هرنقشي دوسداشتي بداداشم بده داره ذوق مرگ ميشه

این نظر توسط زينب در تاریخ 1391/09/06 و 17:35 دقیقه ارسال شده است

خودكشي!مگه ازرونعشم ردشي بذارم بميري!عزيزم خيلي بااحساسوقشنگ بودمرسي بوس

این نظر توسط dorsa در تاریخ 1391/09/06 و 16:21 دقیقه ارسال شده است

بیا بالا دختر خفه شدی رفت.ب خاطر هیچی داری خودکشی میکنیشکلکشکلکشکلک


کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
در این سایت فقط و فقط داستان اپ خواهد شد! داستان ها تو رو اپ کنید تا بچه ها بخونن! این سایت برای وبلاگ داستان های هالیوودی میباشد و مدير اين سايت آوا ست! براي خوندن داستان هاي من به داستانهاي هاليوودي بيايد! سعی کنید داستان هاتون بیشتر درباره هالیوودی ها باشه! هدف از تاسيس این وبلاگ اینکه همه به توانایی هایی های خودشون در زمینه نویسندگی پی ببرن! و به راحتی بتونید داستان ها خودتون رو به نمایش بگذارید! لطفا داستان هاتون رو اپ کنید!
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    کدوم کاربر داستان های زیبا تری مینویسد!؟
    نظرتون درباره وبمون چیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 486
  • کل نظرات : 2624
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 84
  • آی پی امروز : 12
  • آی پی دیروز : 51
  • بازدید امروز : 17
  • باردید دیروز : 103
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 374
  • بازدید ماه : 1,353
  • بازدید سال : 20,841
  • بازدید کلی : 321,131
  • کدهای اختصاصی
    کسب درآمد از پاپ آپ